با توجه به تجربه پیشین همکاری و همراهی کابل در ابتدای دوران ریاست جمهوری حامد کرزی با رویکرد جنگطلبانه دولت بوش در قبال طالبان و سپس اختلافاتی که میان کرزی و آمریکا ایجاد شد، در ادامه تحولات افغانستان باید در انتظار بروز شکاف میان کابل و واشنگتن پس از دورهای از همکاری ها باشیم.
طالبان و مسئله صلح دولت مرکزی با این گروه موضوعی است که بطور متناوب در فضای سیاسی افغانستان تکرار میشود. به تازگی نیز اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان، با ابراز اطمینان از توانایی نیروهای داخلی برای حفظ امنیت کشورش، هدف نهایی خود را صلح با طالبان دانسته است. با این حال دستیابی به صلح با طالبان در حالی از سوی اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان مطرح شده که دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده اوت 2017 در حومه واشنگتن و در سخنانی که تحت عنوان اعلام استراتژی آمریکا در افغانستان عنوان شد، هدف نظامیان غربی حاضر در افغانستان را پیروزی بر طالبان عنوان کرده بود. ترامپ در مجاورت آرامگاه آرلینگتون که محل دفن سربازان آمریکایی کشته شده در افغانستان به شمار میرود، اعلام کرد که با اعزام نظامیان بیشتری به میدان نبرد در افغانستان بدنبال شکست طالبان است.
براین اساس از آن جا که میان دستیابی به صلح و یا شکست طالبان تفاوت بسیار است، اکنون این پرسش مطرح است که تفاوت مذکور در رویکرد کابل و واشنگتن نشأت گرفته از چه مولفههایی است و این تفاوت چه تأثیری بر مناسبات کابل- واشنگتن در نحوه مواجهه با طالبان در آینده خواهد داشت؟
طالبان از نگاه کابل: هموطنان شورشی
وقتی ارگ ریاست جمهوری و یا بطور کلی شخصیتها و رهبران سیاسی افغان به طالبان نگاه میکنند، آنچه مشاهده میکنند هموطنانی است که به هر دلیلی بدنبال مخالفت و یا شورش علیه دولت مرکزی میباشند. با این نگاه همیشه این امیدواری وجود دارد که شرایطی فراهم شود که میان هموطنان شورشی و دولت مرکزی از طریق مذاکره و یافتن سازوکار سیاسی برای پاسخگویی به مطالبات شورشیان، تفاهم و اجماع برقرار شود.
از دیدگاه دولت مرکزی علت اقدامات شورشیان طالبان نه به دلیل وجود گرایشات جداییطلبانه در این گروه، بلکه عمدتاً بدلیل تضاد ایدئولوژیک با دیگر گروههای افغان در عرصه قانونگذاری و حکومتداری و مخالفت با حضور نیروهای متجاوز خارجی در خاک افغانستان میباشد. بر این اساس آنچه امکان صلح میان دولت مرکزی و طالبان را در افغانستان سخت و دشوار ساخته، حضور نظامیان خارجی در افغانستان است که خروج آنها به عنوان پیششرط گفتگوهای صلح از جانب طالبان اعلام شده و در شرایط فعلی نیز با تداوم اشغال نظامی غرب در افغانستان چشمانداز دستیابی به صلح بسیار مبهم است. همچنین رهبران افغانستان از این واقعیت آگاهند که بخش زیادی از افغانهایی که به طالبان میپیوندند در اثر نیاز اقتصادی و بیکاری گسترده در افغانستان است که شرایط ایدهآل برای فعالیت گروههای شورشی همچون طالبان میباشد.
طالبان از نگاه واشنگتن: ابزار اهداف مورد نظر
شورشیان طالبان اما در نگاه واشنگتن و یا سایر کشورهای غربی و خارجی نه به عنوان بخشی از واقعیت افغانستان، که بیشتر به عنوان بخشی از ابزار مورد نیاز برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی این کشورها در منطقه شناخته میشود. مهمترین شاخصه نگاه ابزاری واشنگتن به طالبان رویکردهای متفاوت به این گروه در مقاطع مختلف است.
در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 شورشیان طالبان ابزار فشار غرب در مقابله با پیشروی شوروی در افغانستان به شمار میرفت و در سایه حمایتهای غرب بعدها امارت اسلامی طالبان در کابل در سپتامبر 1996 تاسیس و از جانب متحدان منطقهای آمریکا شامل امارات متحده عربی، عربستان و پاکستان به رسمیت شناخته شد و پس از آن در سال 2001 روابط طالبان و القاعده بهانه دولت وقت آمریکا به رهبری جرج بوش پسر برای دخالت نظامی در افغانستان شد.
در حد فاصل سالهای 1391 تا 1392 واشنگتن خود را واسطه گفتگوهای صلح طالبان با دولت مرکزی نشان داد و حتی گفتگوهای غیررسمی در آلمان با نمایندگان طالبان انجام داد و با تشکیل دفتر طالبان در دوحه موافقت شد اما در همین دوران نیز عملیات آمریکا بر علیه طالبان از طریق هواپیماهای بدون سرنشین پیگیری شد تا مذاکرات دولت مرکزی و طالبان به اهداف مورد نظر خود نیانجامد. در حال حاضر نیز با تاکید ترامپ بر جنگ با طالبان، این گروه ابزار تداوم حضور نظامی ائتلاف غرب در افغانستان به شمار میرود.
براین اساس رویکرد غرب و بویژه ایالات متحده به مسائل افغانستان و بویژه مسئله طالبان بیش از آن که نگاهی مبتنی بر واقعیتهای موجود مانند به رسمیت شناختن طالبان به عنوان بخشی از جامعه افغان باشد، تلاشی در جهت پیشبرد منافع و اهداف منطقهای خود بوده است. در حقیقت هدف غرب ایجاد ثبات واقعی در داخل افغانستان نیست، بلکه آن چه غرب در افغانستان بدنبال آن است ایجاد شرایطی برای تداوم حضور نظامی و سیاسی خود میباشد و همین هدف متناقض است که باعث میشود در نگاه ابزاری رهبران کاخ سفید، طالبان گاه ذیل نام گروهی سیاسی و به عنوان بخشی از فرایند صلح افغانستان مورد پذیرش و تائید قرار گیرند و یا در مقطعی دیگری غرب با نگاهی متخاصم به طالبان بدنبال شکست آن باشد.
طبیعتاً وجود چنین اختلاف دیدگاهی، با توجه به تجربه پیشین همکاری و همراهی کابل در ابتدای دوران ریاست جمهوری حامد کرزی با رویکرد جنگطلبانه دولت بوش در قبال طالبان و سپس اختلافاتی که میان کرزی و آمریکا ایجاد شد، در ادامه تحولات افغانستان باید در انتظار بروز شکاف میان کابل و واشنگتن پس از دورهای از همکاری ها باشیم.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/9088
تگ ها: